قافله ققنوس
نعمتالله سعیدی
یکی از آیات قرآن کریم که در دوران هشت ساله دفاع، شهرت بسیاری یافت و ورد زبانها بود، مضمون این آیه شریفه است که:
«کشتگان در راه خداوند را از مردگان به شمار نیاورید، بلکه آنان زندهاند و نزد خدایشان روزی میخورند.»
معمولاً در تمامی مراسم ختم شهدا این آیه تلاوت میشود و کوچک و بزرگ آن را از حفظ اند. افسوس که آدمیزاد خیلی زود به هر چیزی عادت میکند و وقتی عادت کرد، دیگر دقت و توجه نمیکند. «عادت» کری و کوری میآورد. ما وقتی، مثلاً به ساعتی که روی دست بستهایم، یا عینکی که مقابل چشمانمان است، عادت کردیم، بود و نبود اینها برایمان یکسان میشود. لابد گاهی شنیده و دیدهاید که آدم به دنبال عینکی میگردد که بر صورت دارد و درست مقابل چشمهای اوست! «عادت» بزرگترین دلیل «غفلت» و اصلیترین آفت معرفت و آگاهیست. اگر ما به زمین و آسمان، روز و شب، زندگی و مرگ و… عادت نکرده بودیم، هیچ وقت احساس دلتنگی، افسردگی، یکنواختی و بیحوصلگی و… شاید حتی «پوچی» نمیکردیم. بیشتر ما همین آسمان بالای سرمان را فراموش کردهایم؛ «آسمان» یک عظمت بیکران، یک بینهایت همیشه در دسترس ماست. هر روز کره زمین، همین زمینی که بر روی آن نشستهایم و راه میرویم، با میلیاردها خروار وزنش، با صدها کیلومتر سرعت در حال حرکت و گردش است. همین زمین وسیع و بزرگ در برابر خورشید، مثل یک توپ در برابر یک استادیوم ورزشی صد هزار نفریست. زمین و خورشید و منظومه شمسی در برابر کهکشان تقریباً هیچ است. کهکشان در برابر آسمان…
ما همین الآن در «ابدیت» در «بیکرانگی»، در بیکرانگی ابدیت، در ابدیت بیکرانگی غوطهوریم. دنیای ما خیلی از محیط خانه و اداره و صف اتوبوس و پیشخوان دکان قصابی و… بزرگتر است. حالا از ارواح نیاکان، اجنه، فرشتگان، شیاطین، عالم بزرخ، بهشت و دوزخ و… چیزی نمیگوییم. ما اگر یادمان نمیرفت که در چه دنیایی زندگی میکنیم، اگر به این عظمت اسرارآمیز درون و بیرون و گرداگردمان، عادت نکرده بودیم، هیچ وقت از مستی حیرت و خلسه شگفتی بههوش نمیآمدیم؛ چنان خود را فراموش میکردیم که به کل فرصت نگرانی و رنج کشیدن و بنزین کوپنی و افزایش تورم و… را نداشتیم. اصلاً شاید متوجه بود و نبود خود نمیشدیم و خلاص! کدام بادهای بالاتر از این؟!
کدام مستی و سُکری بیشتر از این! … این یعنی تمام عالم شراب است و… بگذریم. (حیف که عادت کردهایم به این حرفهای شاعرانه و…)
□
آری! میفرماید: شهدا نمردهاند؛ زندهاند. و نزد خدا روزی میخورند. این حرف قرآن کریم است. آیا ـ نعوذ بالله ـ این حرف تعارف است؟ آیا مبالغه ادبی است؟ آیا شعر است؟ آیا شهدایی که آتش کینه دشمنان دین و با پیشرفتهترین سلاحهای تکهتکه شدند و حتی هیچ اثری از بعضیشان نیست و مفقودالاثر شدند، زندهاند؟ پس «مرگ» یعنی چه و «زندگی» کدام است؟ آیا این زندگی، همین زندگی و این مرگ، همین مرگی است که ما میشناسیم و میفهمیم؟ در این صورت، علومی چون فیزیولوژی، آناتومی، ارتوپدی و… چه میگویند؟
□
حیف که فرصت نیست بیشتر مقدمهچینی کنیم! نمیدانم چرا فرصت نیست. نمیدانم چه کار میخواهیم بکنیم و کجا میخواهیم برویم، که هیچ وقت فرصت نداریم. چرا همیشه عجله داریم؟ همه حرفها و معنیها را نیمهکاره ول میکنیم و میرویم سراغ حرفهای جدید. کاش به جای اینها، حداقل معنای یک حرف، یک بار هم که شده، در زندگی میفهمیدیم! نه اینکه خیال کنید بنده حقیر استثنا هستم و استثناءاً میخواهم یک حرف کامل بزنم. نه! این حرفها اگر اثر داشت… چه بگوییم؟ چیزیست که بنده مینویسم و شما میخوانید و میرویم سراغ کارمان. همان کار همیشگی. بلاتکلیفی و سردرگمی؛ نگرانی؛ نگرانی قسط بعدی بانک یا اجاره خانه ماه آینده، یا آینده زن و بچه، آینده شغلی و… چه میدانم؟ «نگرانی برای همه چیز» اما آینده ما مرگ است. آینده زن و بچه هم همینطور. نمیدانم با وجود نگرانی از مرگ (مرگی که حتمی است) باقی نگرانیها چه معنایی دارد و چرا؟ تا آدم ترس از مرگ را نفهمد «تقوا» را نمیفهمد. هر چه بگوید و بشنود «غفلت» است. عادت است. غفلتِ عادت است و عادتِ غفلت.
داستان:
میگویند در زمانهای قدیم جوانی به تشییع جنازه رفت. یکی مرده بود و رفته بودند دفنش کنند و برگردند. اما این جوان برنگشت و برنمیگشت. از آن به بعد مقیم قبرستان شد! هر چه میگفتند، بیا به شهر برگردیم و زندگی همین است و بالاخره همه میمیرند و آدم باید مرگ را قبول کند و عادت کند! و… قبول نمیکرد. تا مردم به این نتیجه رسیدند که جوانک دیوانه شده و جوانک میگفت، نخیر! شما دیوانهاید… میگفت شما دیوانهاید. شما کجا میروید؟ هر جا بروید، آخرش باید برگردید اینجا. پس چرا راهتان را دور میکنید؟ میروید که چه کار کنید؟ مثلاً این همه روز و ماه و سال چه کار کردید؟
□
میدانیم مرگ یعنی چه، اما خودمان را به ندانستن میزنیم. ترس از مرگ و میل به جاودانگی و جستجوی آب حیات و… از قدیم نقل زندگی نوع بشر بود. صنعت، تکنولوژی، پزشکی، شعر، قالیبافی، سبزیکاری و همه و همه برای فرار از مرگ است؛ صبح تا شب جان میکنیم که مرگ را عقب بیندازیم. ساختن آپارتمان ضد زلزله و کشف پنیسیلین و… برای نمردن است؛ برای آفرینش یک اثر هنری و خلق شاهکارهایی، خود را به آب و آتش میزنیم تا جاودان بمانیم. بله؛ ما مرگ را میشناسیم، ولی خود را به ندانستن میزنیم.
اتفاقاً از آنجا که «جوینده، یابنده است» بعضیها راههایی برای نمردن بلدند. در اکثر مکاتب عرفانی و جادویی و… عده معدودی به چیزهایی از جنس آب حیات دست پیدا کردند و گفته میشود فعلاً که زندهاند.
□
فرصت نیست. نمیدانم چرا فرصت نیست! باید هر چه زودتر چیزی بگوییم و به جایی برسیم… که مبادا فرصت تمام شود و نگفته باشیم و نرسیده باشیم. «قولوا لا اله الا الله تفلحوا». بگو فقط «اوست» و راحت شو. آن وقت از ازل تا ابد فرصت هست. تا همیشه در بهشت، یا تا همیشه در دوزخ… چرا به شنیدن نام بهشت و دوزخ عادت کردهایم؟ نکند فرصت تمام شود! این همه سال فرصت بود و نتوانستیم از شهدای جنگ چیزی بگوییم. مدام تعارف، مدام حاشیه، فقط پریشانی و پریشانگویی! یخچال فریزر، فرش پانصد شانه، کت و شلوار سرمهای و…
چقدر پخش و پلا شدهایم! ما داریم هزار تکه میشویم! ما مفقودالاثر شدهایم!
□
شهدا زندهاند؛ آنها زندهاند و خیلی از ماها مردهایم. عادت ما را کر و کور و لال کرده است. به قول شهید آوینی «آنها ماندهاند و زمان ما را با خود برده است.» همچون مردگان، نه چیزی را میتوانیم ببینیم و نه چیزی میشنویم. انقلاب اسلامی، تنها نظام در بین شرق و غرب عالم بود که میتوانست حرفهایی برای ارزش «مردن» داشته باشد. کبیر بودن انقلاب به همین دلیل بود. به این دلیل که میتوانست هم برای زندگی برنامه داشته باشد، هم برای مرگ؛ بمب اتم واقعی انقلاب، همین است؛ یارانش را نه میتوان کشت و نه میتوان زنده گذاشت.
سلام
خسته نباشید
اجرتون با سید الشهدا
سلام. بعضی هیئتها امسال خیمه نزدند. از نظر من باید در میادین پر رفت و آمد و این مراسمات رو برگزار کنیم تا جو ظاهری شهر رو جهت میلاد امام زمان عج درست کنیم. این که برویم جایی مراسم رو برگزار کنیم که مراسم در دید عموم مردم نباشه کار خوبی نیست. چرا ما این کار رو نکنیم تا کسای دیگه این کارها رو انجام بدن: مثلا در خیابان گرایمی روز میلاد شربت میدادند و صدای ترانه های غیر دینی بلند بود!!! به نظر شما درسته ما نتونیم جو اصلی شهر و مراکز فرهنگی شهر رو در دست بگیریم.
البته بعضی هیئتها برنامه ی نسبتا خوبی برقرار کردند مثل هیئت محبان اهلبیت و قاسم بن الحسن که اومدن در میادن اصلی شهر این برنامه رو برگزار کردن. جمعیت نسبتاخوبی هم داشتن. البته این کافی نیست! همه ی هیئت هیئتها باید در میادن مرکزی شهر برنامه بزارن. هرچند که برنامه شب میلاد در فلکه جوانمردی عالی بود.
چرا هیئت منتظران با اون جمعیتش در حسینیه برنامه برگزار کرد که اصلا در دید عموم مردم نبود.
امسال خیلی از دست برنامه هیئتها ناراحت شدم!
لطفا این پیام رو به مسئولین هیئتها برسونید
سلام با مطلب مردی از دیار بهشت به روزم.خوش حال میشم بیای وبا نظرتون شهدا رو با یک صلوات یاد کنی
سلام با مقاله( ویژگی های یک فرماندار ولایی ) به روزم . در انتظار قدوم نورانی وموثر ونظرات حکیمانه شما هستم
سلام حتما حتما بیا مطلب اول رو بخون
سلام
محمدجان نیستی؟؟؟
بابانه جواب تک نه پیام…
خداخیرت بده دلمون برات تنگ شده
التماس دعا
ومن الله توفیق
سلام محمد جان خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
محمد اگه میتونی چندتا نوحه کریمی 90_92 برامون بزار دانلود کنیم
التماس دعا خدانگه دار