یکی از دوستانش تعربف می کند :قرار بود من و حسن بدنبال یک ماموریت از اروند بگذریم.جزر شد. هنگام جزر ، سرعت آب زیاد شد.آب، ما را داخل یکی از شط هائیکه از وسط نیروهای دشمن می گذشت ، برد.خسته و ناراحت بودیم.به یک پل چوبی رسیدیم. محکم خودمان را به ستونهای پل چسپاندیم . چند دقیقه ای رفع خستگی کردیم.نگهبان عراقی متوجه شد که از توی آب صدا می آید.حسن به من گفت :فوری از پل به طرف نیروهای خودی حرکت کنیم .6-5 متر که دور شدیم یک عراقی آمد خم شد زیر پل و چراغ قوه انداخت و نگاه کرد . کافی بود کمی دستش را تکان دهد تا چراغ قوه روی ما بیفتد ولی به حول و قوه الهی ما را ندید .
/شب عملیات والفجر 8 که با رمز یا زهرا (س) شروع شد . بچه ها به آب می زنند . طوفانی سهمگین آب را فرا می گیرد و بچه ها را بالا و پایین می برد.بچه ها با صدای بلند یا زهرا(س)می گویند بیم آن می رود با سرو صدای بچه ها عملیات لو برود.حسن مانند شیر می غرد، شنا می کند و به طرف ساحل دشمن می رود و اولین کسی است که به ساحل دشمن می رسد و فریاد می زند:"حضرت زهرا (س)) را دیدید که چگونه بچه های اسلام و قرآن را از امواج سهمگین نجات می داد.
–
Thanks Lot